دنیای شعر و هنر پارسی
تا شقایق هست زندگی باید کرد...

برای دستیابی به متون کامل به ادامه مطلب مراجعه فرمایید

این صفحه را به اشتراک بگذارید
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, توسط محمد |

آب
آتش زدن خیمه ‏ها
آثار و نتایج نهضت عاشورا
آخرین وداع الوداع
آداب زیارت
آداب وعظ و منبر
آزادگی
آل الله
آل ابی سفیان
آل امیه بنی امیه
آل زیاد
آل عبا خامس آل عبا
آل عقیل
آل محمد"ص‏"اهل بیت
آل مراد
آل مروان
آمار نهضت کربلا
آیه کهف تلاوت قرآن
ابا عبد الله‏"ع‏"
ابراهیم بن حصین ازدی
ابن الزرقاء ولید بن عتبه
ابن جوزه
ابن زیاد عبید الله بن زیاد
ابن سعد عمر بن سعد
ابن عباس عبد الله بن عباس
ابن مرجانه عبید الله بن زیاد
ابو الشهداء
ابو الفضل عباس بن علی‏"ع‏"
ابو بکر بن حسن بن علی‏"ع‏"
ابو بکر مخزومی
ابو ثمامه صائدی
ابو عمرو نهشلی(یا:خثعمی)
ابو فاضل عباس بن علی‏"ع‏"
ابو مخنف
ابو هارون مکفوف
اجفر
ادب الطف
ادبیات عاشورا
ادهم بن امیه عبدی
اذان
اذن دخول
اذن میدان
اربعین
اربعین خونین
ازد
اسارت
اسب امام حسین‏"ع‏"ذو الجناح
اسب بی سوار ذو الجناج
اسب تاختن بر بدن امام‏"ع‏"
استرجاع
اسحاق بن حیوه حضرمی
اسرار الشهاده
اسرای اهل بیت‏"ع‏"
اسلم ترکی
اسید خضرمی
اشک گریه
اصحاب ام حسین‏"ع‏"
اصحاب کساء خامس آل عبا
اقامه ماتم عزا داری
اقساس
الوداع
امارت ری حکومت ری
ام البنین
امام خمینی و فرهنگ عاشورا
امام سجاد"ع‏"زین العابدین‏"ع‏"
امان نامه
ام خلف
ام سلمه
ام کلثوم
ام وهب
امویان بنی امیه
امیة بن سعد طائی
انس بن حارث کاهلی
انقلاب مدینه واقعه حره
انگشت و انگشتر ساربان
انیس بن معقل اصبحی
اوصاف سید الشهدا"ع‏"
اهداف نهضت عاشورا
اهل بیت‏"ع‏"
ایثار
باب الحوایج عباس بن علی‏"ع‏"
باب الصغیر
بارگاه یزید دار الخلافه
بازار شام
بالا سر
بانی
بر داشتین بیعت
بررسی تاریخ عاشورا
بریر بن خضیر همدانی
بستان‏"ابن معمر"
بستن آب
بشر(بشیر)بن عمرو حضرمی
بشیر بن حذلم
بصره
بصیرت
بطان
بکر بن حی تمیمی
بکیر بن حمران احمری
بلا و کربلا
بنی اسد
بنی امیه
بنی جعده
بنی هاشم
بوی سیب
بیاض
بیرق علم
بیضه
بیعت
بی غسل و بی کفن
بیمار زین العابدین‏"ع‏"
بین النهرین
بی وفایی
پا منبری
پایین پا
پرچم
پرده خوانی
پناهندگی به مکه
پیراهن کهنه
پیروزی خون بر شمشیر فتح
پیروزی فتح
پیش خوانی
پیشگویی شهادت حسین‏"ع‏"
تاسوعا
تا کتیکهای نظامی،تبلیغی
تباکی
تحریفهای عاشورا
تخریب قبر امام حسین‏"ع‏"
تربت
ترکیب بند محتشم - محتشم کاشانی
نسبیح تربت
تعزیه
تکیه
تکیه دولت
تلاوت قرآن
تل زینبیه
تنعیم
تنور خولی خولی
توابین
توبه حر حر بن یزید ریاحی
توسل
توغ(توق)
تیر سه شعبه
ثار
ثار الله
ثعلبیه
ثورة الحسین
جابر بن حارص سلمانی
جابر بن حجاج تیمی
جابر بن عبد الله انصاری
جامع دمشق
جامعه(غل جامعه)
جامه سیاه
جبلة بن علی شیبانی
جعفر بن عقیل بن ابی طالب‏"ع‏"
جعفر بن علی بن ابی طالب‏"ع‏"
جنادة بن کعب انصاری
جندب بن حجیر خولانی
جون
جوین بن مالک ضبعی
جهاد
چاووش خوانی
چراغانی
چکمه
چوبه محمل
حائر
حاجر
حارث
حارث بن امری‏ء القیس کندی
حبیب بن عبد الله نهشلی
حبیب بن مظاهر
حجاج بن زید سعدی
حجاج بن مسروق جعفی
حج نا تمام
حدیث قاروره ام سلمه
حدیقة السعداء
حر بن یزید ریاحی
حرم حسینی
حرمله
حروراء
حره واقعه حره
حسین بن علی‏"ع‏"
حسین منی و انا من حسین‏"ع‏"
حسین،وارث آدم
حسینی
حسینیه
حصیر
حصین بن نمیر
حکومت ری
حکیم بن طفیل
حلاس بن عمر راسبی
حماد بن حماد خزاعی مرادی
حمله اول
حمید بن مسلم ازدی
حنا
حنظلة بن اسعد شبامی
حنظلة بن عمرو شیبانی
حواریون حسین‏"ع‏"
خارجی
خار مغیلان
خالد بن عمرو بن خالد ازدی
خامس آل عبا
خرابه شام
خرگاه خیمه گاه
خروج مختار
خزیمیه
خط الموت
خطبه
خطیب
خلخال
خنجر و حنجر
خندق
خواب امام حسین‏"ع‏"
خواب‏"ام سلمه‏"
خولی
خون
خون تازه
خون خدا ثار الله
خونخواهی حسین‏"ع‏"ثار
خون گریستن
خیزران
خیمه گاه
دار الاماره
دار الخلافه
دختر سه ساله رقیه
درخت‏سدر
درسهای عاشورا
دروازه ساعات
درید
دستان بریده
دسته‏های عزا داری
دشت کربلا
دعبل خزاعی
دعوتنامه نامه کوفیان به امام حسین‏"ع‏"
دغدغه
دفن اجساد شهدا بنی اسد
دفن در کربلا
دم
دمشق
دهه عاشورا
دیر ترسا دیر راهب
دیر راهب
دیزج
ذات عرق
ذاکر
ذکر مصیبت
ذو الجناح
ذو حسم
راس الحسین‏"ع‏"مشهد راس الحسین
رباب
رثاء مرثیه
رجز
رقیه
رمز جاودانگی عاشورا
رمیث بن عمرو
روز شمار قیام کربلا
روضه
روضة الحسین‏"ع‏"
روضة الشهداء
رهیمه
ری
زائدة بن مهاجر
زاده لیلی علی اکبر"ع‏"
زاهر،مولی عمرو بن حمق
زباله
زبان حال
زرود
زره
زنان در نهضت عاشورا
زنجیر زنی
زندگی
زهیر بن بشر خثعمی
زهیر بن سائب
زهیر بن سلیم ازدی
زهیر بن سلیمان
زهیر بن قین بجلی
زیارت
زیارت اربعین
زیارت پیاده
زیارت رجبیه
زیارت عاشورا
زیارت کربلا
زیارت ناحیه مقدسه
زیارتنامه
زیارت وارث
زیارت وداع
زید بن ارقم
زید بن معقل
زید بن ورقاء
زین العابدین‏"ع‏"
زینب‏"ع‏"
زینبین
زینبیه
زین واژگون
ساربان
سالم بن عمرو،مولی بنی المدینه
سالم،مولی عامر بن مسلم
سبط پیامبر
سر امام حسین‏"ع‏"
سران سپاه کوفه
سر جون
سرهای شهدا
سعد بن حنظله تمیمی
سعید بن عبد الله حنفی
سفره
سقایی
سکینه
سلام بر حسین‏"ع‏"
سلام وداع
سلسله غل و زنجیر
سلطان کربلا حسین بن علی‏"ع‏"
این صفحه را به اشتراک بگذارید

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, توسط محمد |

شاهنامه و عاشورا در نقاشی قهوه خانه ای

یا سقای کربلا :: حسین قوللر آغاسی :: مجموعه موزه رضا عباسینقاشی قهوه خانه نوعی نقاشی روایی رنگ روغنی با مضمونهای رزمی، مذهبی و بزمی است که در دوران جنبش مشروطیت بر اساس سنتهای هنر مردمی و دینی و با اثرپذیری از نقاشی طبیعت گرایانه مرسوم آن زمان، به دست هنرمندانی مکتب ندیده پدیدار شد. خاستگاه و زمینه ساز این هنر نقاشی، سنت کهن قصه خوانی و مرثیه سرائی و تعزیه خوانی در ایران بوده است و پیشینه اش به قرنها پبش از پدید آمدن قهوه خانه می رسد.

نقاشی قهوه خانه، بازتابی اصیل و صادق از هنر هنرمندانی عاشق، تنها و دلسوخته است. هنرمندانی مظلوم و محروم از تبار مردم ساده دل و آیینه صفت كوچه و بازار، آنانی كه از پس قرنها سكوت، زیر سقف تاریك قهوه خانه ها در خلوت عارفانه تكیه ها و حسینیه ها، در سر هر كوی و برزنی، چشم در چشم مردم دوختند و در محفل پر انس و الفت آنان، بغض معصومانه شان را یكباره شكستند. در ستایش راستی ها و مردانگی ها نقشها زدند و حكایت كژیها و پلیدیها كردند. رنگ سرخی نشاندند بر تن بوم و دیوار كه گویی لخته لخته خونهای خشكیده مظلومیتهای از یاد رفته بود و رنگ سبزی گزیدند به پاس یاد بهار سر سبز و پر طراوت روح و اندیشه راستان و آزادگانی كه در جان و دل و خیال و باور مردم قرنهای قرن، نسل به نسل، سینه به سینه، تا به روزگارشان به یادگار مانده بود و چه جاودانه و همیشه پایدار و ماندنی.

هنرمندانی عاشق و صادق آمدند، با كوله باری از محنت و تنهایی و دلتنگی، با چشمانی خیس و پر گریه به دشت سرخ كربلا رفتند، به یاری آزادگان، رو سوی شاهنامه نهادند، همه یلان و پهلوانان آزاده این مرز و بوم را به یاری طلبیدند، همرزم رستم شدند، همراز سیاوش مظلوم.

هنرمندانی دلسوخته و وارسته، در این روزگار آستین بالا زدند تا كه ذوق و هنر بی ادعایشان پاسخی بر شور و شیدایی و بیداری مردم باشد و غیرتی در خلق هنری سراسر شیفتگی و خلوص، آن هم به جبران روزگاران دراز سكوت و بی اعتنایی ها و آن همه  تحقیرها و نادیده انگاشتنهای ذوق و اعتقاد و باور مردم، مردمی كه همیشه الهام دهنده اصلی باروری و استمرار هنر و فرهنگ این دیار بوده اند.

نقاشی قهوه خانه  پدیده ای نوظهور در تاریخ نقاشی این دیار بود كه همراه با حفظ تمامی ارزشهای منطقی هنر مذهبی و سنتی ایران، به ضرورت نیاز و خواست مردم و به پاس احترام به باورهای مردم متولد شد. مردمی كه شمایل مقدس امامان بزرگوارشان، تصاویر حماسه های جانبازی و ایثار پیشوایان دینی شان را، نه به دلیل آذین و نقش و نگاری، كه به دلیل حرمت ایمانشان و برآوردن نذر و نیازشان می خواستند. مردمی كه در راستای گذر زمان، یلان و آزادگان شاهنامه حكیم توس را از خیال به نقش می طلبیدند، تا مگر در همدلی و مونسی با راستان و پهلوانان شاهنامه، غرور ملی از كف رفته خویش را باز یابند و رستمی را طلب می كردند تا مگر بیاید و داد از بیدادگران زمانه شان بگیرد.

در چنین روزگاری بود كه هنرمندان بی ادعا، مقابل دیوار قهوه خانه ها و در ایوان حسینیه ها و تكیه ها و بر سكوی گود زورخانه ها نشستند و گوش به سخن نقالان دادند و چشم در چشم مداحان دوختند، رنگها را ساییدند و كاسه های سفالی و شكسته شان را پر از رنگ كردند، هر چه را كه شنیدند و در دل داشتند بر تن دیوار و بوم نقش زدند، نقشی تنها به مدد خیالشان و خیالی به گستره و وسعت تمامی قصه  ماندن و بودن خاكشان و استقامتی به بلندای آرمانهای تبار و اجدادشان. خیالی كه چون در چهار دیواری بسته و بی نور قهوه خانه ها به نقش می نشست، بی شمار دریچه های پر نور سرزمینهای پرآفتاب رزمگاه های نبرد را بر روی همگان می گشود، خیالی كه هنرمندان عاشق را به دشت كربلا می برد، در نیم روز نبردی جاودانه و ابدی در چشم تاریخ، خیالی كه خون سرخ سیاوش را چون بر زمین تفته و خشك بدگمانیها و تهمتها می ریخت، دشتی از سبزه و گل می آفرید. این همه حقیقت ذهن گرا و خیال پرداز نقاش ایرانی، جستجوی معنوی او در پی دنیایی سوای دنیای مادی را باید مدیون تفكر و الهامی دانست كه در دوران ظهور و شكوفایی اسلام، سبب ساز نوعی وحدت و خلوت و عبادت هنرمندان این سرزمین می شود، تا جایی كه انگار پس از این زمان، هنرمند نقاش، بیش از آنچه در اندیشه آفرینش و كار و خلاقیت هنری باشد، دل به ریاضت و اتصال در برابر خالق این جهان می سپارد، همان انگیزه و شور و حالی كه به عنوان مثال تذهیب كار مخلص را وا می دارد تا به درازای عمرش، تنها در تذهیب صفحه ای از كتاب خدا، پایداری ایمان و عشقش را نشان دهد. اما تحول نقاشی ایرانی به مفهوم و معیار امروزی اش، جدا از عرفان هنر تذهیب، سوای افسون و اعجاز نقشهای پر رنگ و زیبای كاشیكاری و سایر هنرهای بومی و سنتی، بدان هنگام شكل می پذیرد كه با افسانه های ملی و بومی پیوند می خورد. در این پیوند مبارك، بی تردید اندیشه عالمانه حكیم توس، فردوسی بزرگوار، نقشی اساسی و كار ساز دارد. چه نقاشان با ذوق به مدد حكایات شاهنامه و با به تصویر درآوردن آنها، به سهم و توان خویش، بر حفظ و نگهداشت میراث پر بار فرهنگ ایرانی ادای دین می كنند.

سوای استمرار و ادامه حیات هنر اسلامی و سنتی ایران به همت و عشق هنرمندان شیفته در این زمان، تولد و تبلور هنر جمعی از نقاشان گمنام و بی ادعای كوچه و بازار تحت نام و عنوان شمایل نگاران و پرده كشان، چه بسا كه بار دیگر به دلیل ضرورت ایستادگی در برابر دسایس فرهنگی و هنری بیگانگان باید رویدادی جدی و  كارساز تلقی شود. در این حركت نوپای هنری كه نخست، تاپ چندانی در برابر هنر پر زور ندارد، جمعی نقاش صاحب ذوق پا به پای تعزیه داران و گویندگان ذكر مصیبت كربلا، پرده هایی نسبتا عریض و طویل را عرصه نمایش نقش و نشانه های حماسه كربلا می سازند، دیگر بار ایمان و خیال و ذوق یكی می شوند، هنر نقش و نقاشی هنرمندان مردمی، گرچه در برابر زرق و برق نقاشی نقاشباشی های درباری ایرانی و فرنگی چندان رنگ و بویی ندارد، اما به دلیل محتوای ارزشمند و پرتقدسش، آرام آرام جایگاهی معتبر در برابر هنر رسمی و تشریفاتی آن روزگار می یابد.

با تولد جنبش مشروطیت، همگام با بیداری افكار عامه و رشد و تعالی اندیشه های آزادیخواهانه، هنر مردمی به یكباره جانی تازه می گیرد. مبانی اصیل و سازوكار فرهنگ مذهبی و سنتی این دیار با حمایت مردم بیدار دل، آبرو و اعتبار تازه می یابد.

مردم به دنبال قهرمانان و آزادگان گمگشته خویش می گردند، در پی بیان زبان دلشان، خیالها و آرزوهای تحقیر شده و از یاد رفته شان. همین است كه ترانه های سراسر لطف و زیبای عامیانه بر سر هر كوی و برزنی بر لبها جاری می شود. قصه ها و افسانه های كهن، رواجی دوباره می یابند. ادبیات و هنر تشریفاتی و غریبه به چشم و دلشان، در غوغای این همه شور و التهاب جا خالی می كند. مداحان و نقالان، در حسینیه ها و تكیه ها و قهوه خانه های رو به رشد پایتخت و شهرهای كوچك و بزرگ، سهمی والا در حفظ این همه شور و شیدایی و بیداری دارند. هم آنان هستند كه همراه مردم، نقاشان و هنرمندان غریب و تنها و محروم خود را صدا می كنند تا بیایند و نقش آزادگان و راستان را بر پهنه بوم و دیوارهای سیاه و دودگرفته قهوه خانه ها، بر سقف مه آلوده گرمابه ها، در فضای پرتقدس حسینیه ها و تكیه ها و بر پرده های پاك پرده داران، آشكار و جاودانه سازند.

نقاشی قهوه خانه را ار لحاظ موضوع کلی آنها می توان به دو دسته تقسیم کرد: نقاشی های مذهبی و نقاشی های غیر مذهبی. نقاشی های مذهبی مجموعه ای از چهره های پیشوایان و بزرگان دین و مذهب و صحنه هایی از جنگ ها و نبردهای معروف پیامبر اسلام و حضرت امیر المؤمنین و وقایع کربلا را در بر می گیرد. نقاشی های غیر مذهبی مجموعه ای بزرگ از داستان های رزمی و بزمی ایرانی را شامل می شود که حاوی رخداد ها افسانه ای، حماسی، تارخی و چهره هایی از شاهان و قهرمانان شاهنامه و صحنه هایی از میدان های نبرد و عرصه های عشق ورزی و دلدادگی قهرمانان و بزم گاه های پادشاهان است.

حسین قوللر آقاسی، فرزند استاد علی رضا نقش انداز کاشی و پارچه و محمد مدبر از پیشکسوتان نقاشی قهوه خانه ای به شمار می آیند.  پس از قوللر آقاسی و مدبر، شاگردانشان مانند فتح الله آقاسی، عباس بلوکی فر، حسن اسماعیل زاده و حسین همدانی راه استادانشان را ادامه دادند.

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, توسط محمد |

خوشنویسی و خط

 

 

 

در هنر عاشورایی

 

 

 

چون اهل حرم "جناح" را بدان صفتا دیدند، از خیمه‌ها بیرون دویدند و روی های بشخودند و موهای به پراکندند و پدر و نیای خدای خویش را همی‌خواندند و می‌گفتند ای رسول خدای باز آی در نگر؛ این است حسین تو در خاک و خون آغشته. فیض الدموع مقدمه: عاشورا تنها یک واقعه‌ای تاریخی نیست، یک اتفاق عظیم است در پهنه‌ی تاریخ، فرهنگ جامعه و هنر. به مناسبت ایام محرم و روز عاشورا، به گوشه‌ای از اعتلای هنر ایرانی در عرصه‌ی دین توجه کنید:

1- خط، شگفت ترین پدیده خلقت، زبان بی زبان افلاک و قصیده‌ای ناتمام تاریخ بشری ست که بر چشم می‌نشیند و از دل می‌گذرد و به شهود عارفانه‌ای هستی گواهی می‌دهد. وجود این هستی بی کران بر مدار نظم، تناسب و مناظر و مرایای دل نشین استوار است و آنچه از ترکیب و تحریر حروف و کلام بر می‌آید، زیبایی و کیفیت مطلوب کاربری آن است ـ که، شریف ترین هنر بصری در جهان اسلام، خوشنویسی است: صورت خوش ساختن از حروف، گل و مرغ و پیچ و تاب ساقه گیاهان وزش باد و انحنای خیال انگیز سرو، ترکیب هندسی اضلاع و انحنای اعضای آدمی و اندام های جفت در خلقت این زیبایی و کمال است ـ که انسان دل آگاه را به تحسین و تفکر واداشته است. بهره یافتن از این همه نظم و جلال بی زوال، در خلق هنرهای تجسمی و آن هم در هنر خوشنویسی، از دیرباز، در معماری مذهبی سرزمین های اسلامی ـ بالاخص ایران زمین ـ که پیشینه شش هزار ساله در ستودن یزدان پاک داشته، معمول بوده است. پیش از آن که بر کاغذ نوشته شود، بر پاره پوستِ دباغی شده نوشته شد، با سرآغازی از نام خدا ـ از همان دم که نخستین نامه را پیامبر اکرم(ص) به جهت دعوت از پادشاهان عالم نوشت تا دین مبین اسلام را بپذیرند. همه می‌دانیم که خط پس از تطور بسیار از میخی و هیروگلیف، تاحیری و انباری به شهر مقدس مدینه آمد و در آنجا به زیباترین شکل تکامل یافت و چنان گسترش یافت که هجده نوع آن را نوشتند. کوشوانی هروی (متوفی به سال 972هـ.ق) که از خوشنویسان کتابخانه‌ی شاه تهماسب بوده است، در مرقع عالی خود در باب پیدایش خط می‌نویسد: "... امّا بعد بدان که نزد ارباب تواریخ و اصحاب سیر فرخنده اثر، و اهالی حدیث خیر و البشر(ع) آن است که، اول کسی که خط نوشت... آدم صفی الله بود... و بعد از آن حضرت ادریس(ع). لیکن صورت کتابت معلوم نیست که بر چه اسلوب کتاب می‌شده، اگر چه مشهود است که کلام به عبارت سریانی و عبری بود... بعد از آن یعرب بن قحطان از اسلوب معقلی به کوفی آورد... امّا به دست بانصرت امیر المؤمنین و امام المتقین و یعسوب الدین اسداله الغالب علی بن ابی طالب(ع) تکیمل یافته... و علامت کتابت آن حضرت بعد از صفا و لطافت آن است که، بر سر الف مکتوب آن حضرت به قدر نیم نقطه شکافی باشد و در هر جا حرفی که در ظهر و بطن صفحه محاذی یکدیگر افتد، سواد بر سواد و بیاض بر بیاض است ". معلوم است که سندیتی ندارد. امّا نشان دهنده‌ی این واقعیت است که خط به گمان اهل خط ریشه در آیین و مذهب دارد و به هر حال عطر و بوی آن را همراه خود می‌پراکند. کامل ترین شیوه‌ی خوشنویسی (خط کوفی) فیرآموز نام داشته که پارسیان آن را با تلفیق از خطوط هفتگانه خویش، ساخته و زینت بخشیدند. هم در اوان حکومت عرب که اصفهان مرکزیت داشت، خط کوفی اصفهانی در آمیزش همخوان و همنوا با خطوط اوستایی و پهلوی، در کنار اقلام محقق و ریحان و نسخ و ثلث ـ توقیع و رقاع، به مدت هزار و دویست سال دوام آورد.

 2- کاشی، سنت ماندگار خویش را در همنشینی با کلام خدا نشان داد. خط کوفی که نخستین نسخه‌ی قرآن مجید و کتیبه‌ی مساجد اولیه، بر قواعد استوار آن نوشته شده بود، با کلام وحی و اسماء متبرکه در آمیخت و بر اساس نظم و ترتیب، قرینه سازی و علم هندسه ارزش خط را معلوم کرد. تزیین مساجد با اقلام خط، شاخه‌های پیچک وار گیاهان، گل و مرغ و انحنای حروف، با نام های مشجر، مورق، مزهر یا موشح، هم اکنون از جلوه‌های بصری مساجد اصفهان است که در کمال مهارت و استادی از کار درآمده‌اند. آنچه در تاریخ آمده این است که خط کوفی، از قلم جلی و طومار برآمد ـ که مناسب کتیبه نویسی بود. سپس طریقه‌ی ثلث که بر اساس حرکات دورانی و تقویر نوشته می‌شود. و دیگر طریقه‌ی محقق که بسط و سطح بُنمایه‌ی آن است. و اول کسی که برای خط ثلث قواعد و اسلوبی خاص بنیان نهاد، ابن مقله‌ی وزیر بود ـ در اواخر سده‌ی سوم هجری و آغاز قرن چهارم. مسلم است که هنرمندان توانمند ایرانی با ذوق و شوق فراوان و جذبه‌ی الهی، ثلث را به چنان کمال و شوکتی رساندند که دل و دین تماشاگر مؤمن را می‌رباید و با خود به ضمیر آسمان می‌کشاند: علیرضا عباسی، عبدالباقی، باقر بنّا، محمد صالح و علیرضا امامی یادگاران آن دوران با شکوه اند. امّا هنوز هم خوشنویسان ثلث نویس در دامان این مملکت حضور دارند و یادآور میراث قدیم اند.

 3- آنچه ملاحظه شد ـ به اختصار ـ پیوند ناگسستنی خط و مذهب است که صورتگری را نمی‌پسندید. امّا خوشنویسی نه در قالب ثلث و مشتقات آن باقی ماند و نه در معماری بناهای مذهبی. خط نسخ را که اکثر رساله‌ها و تذکره‌ها ابن مقله را واضع آن دانسته اند، خطی ست که تابع ثلث است، امّا در ایران در قرن یازده و دوازده هجری، خوشنویسانی چون احمد نیریزی، آن را به شیوه‌ای خاص که گویی از خط نستعلیق چاشنی یافته، نوشت و به آن سر و صورتی سامان یافته بخشید. خط نسخ، خط قرآنی ست، خطی ست برای نوشتن کتب و رسالات. از جمله آنکه منتهی الآمال که شرخ واقعه‌ی خونبار کربلاست به این قلم نوشته شده. همچنین نُسَخ تعزیه. اگر چه نوشتن آن کُند است، امّا خواندنش آسان است. همین خط است که سر آغازی شد برای راه یافتن خوشنویسی به صحرای کربلا، البته نه با کثرت و گیرایی خط نستعلیق و شکسته.

4- و عاقبت خط نسخ با تعلیق در آمیخت و شیوه‌ای پدیدار شد به نام نستعلیق که غوغایی شد در هنر خوشنویسی، عروس خوشنویسی. شاید به همین دلیل خط نستعلیق در معرکه‌ی بسیاری از جلوه‌های زیبا شناسانه عاشورا قد بر افراشت، این شیوه، خاص ایرانیان است. به ممالک همجوار راه پیدا کرد، امّا نه با آن لطف و نه با آن جلوه که میرعلی تبریزی در حدود سال 800 هجری، آن را ساخت، سر و سامانی چشم نواز بخشید و به قالب و قاعده در آورد.

 
خط نستعلیق از آن روی در میان سایر خطوط جلوه‌ای بی مانند یافت که قوت تصرف و لطف صورت را داراست و خلوت و جلوت در عبارات از محسنات آن است. از مشاهیر و بزرگان خوشنویسی که نستعلیق را به کمال رساندند ـ به ترتیب قرون ـ علیرضا عباسی ـ میرعماد الحسنی سیفی ـ وصال شیرازی ـ میرزا غلامرضا اصفهانی، محمدرضا کلهر و عماد الکتاب می‌باشند. از آنجا که قلم نستعلیق از ابداعات خاص ایرانیان بوده و در آن ذوق و سلیقه و لطف ایرانی کاملا نمودار است و به قانون نقاشی ایرانی نزدیک است، بدین جهت ایرانیان از بهترین هنر خود برای اعتلای آیین و مذهب و بزرگداشت مراثی عاشوار یاری گرفته اند. این هنر که به سرعت راه به کمال گشود، از نمای مساجد به تکیه قدم نهاد و بر پارچه‌ها و بیرق ها پدیدار گشت. تابلوهای زیبایی که خط، گاهی بر بیرق ها می‌آفریند در یک نگاه عین نقاشی ست که با گل و رنگ در آمیخته و به جلوه در آمده است.

5ـ بعد از آن که آرامش روی از آخرین پادشاه صفوی برتافت، بعد از بیداد افاغنه و استقرار حکومت نادرشاه افشار و سپس زندیه و پس از آنکه وضعیت سیاسی در زمان قاجار سر و سامانی گرفت، تکیه‌ها و دسته‌ها و تعزیه‌ها با همان شوکت پیشین، دوران فترت را پشت سر گذاشته، به یاد امام حسین و عزیزان کربلا به جلوه در آمدند. از این زمان است (یا تصور ما چنین است) که خط زیبای نستعلیق بر بیرق های گلدوزی شده و علامت ها و کتل ها و پارچه‌های عزا نمودار گشت. هنر خط، نشانه‌ای شد برای آن که خوشنویسان در عزای حسینی با مرکب دیده به ماتم بنشینند. هم در این ایام بود که میرزا محمدرضا کلهر، فیض الدموع را به شیوه‌ی نستعلیق و با مرکب چاپ نوشت ـ تا نوشته‌ی میرزا محمدابراهیم نواب تهرانی در شرح واقعه‌ی نینوا به سال 1286هـ.ق در تهران انتشار یابد. این یکی از بهترین آثار به جا مانده از میرزا است: "وای بر شما مردم کوفه، هیچ دانید که کدام جگر از رسول خدا ببریدید و کدام پردگی او بیرون کشیدید و کدام خون او بریختید و کدام حرمت را ضایع گذاشتید. امری بس منکر آوردید و کاری بس عجیب کردید و عجب نباشد که از این واقعه آسمان خون ببارد". میرزا (1245ـ 1310 هـ.ق) یکی از مشاهیر خوشنویسان و از استادان خط نستعلیق است و این خط را چنان به پختگی و محکمی نوشته و در تحسین و تزیین آن کوشیده است که در این راه ثالث میرعلی هروی و میرعماد صیفی قزوینی به شمار می‌آید.

6ـ درویش عبدالمجید طالقانی در حدود سال 1150 هـ.ق در طالقان پای به عرصه‌ی وجود نهاد. در اوان جوانی رهسپار اصفهان شد و به کسوت فقر مشرف گردید و در آن حال به مشق خط روی آورد. در آغاز از روی خط میرعماد به تمرین و تعلم پرداخت و در این تجربه به کمال رسید. امّا چون دید نام نامی و آوازه‌ی بزرگ استاد، جهانگیر است و او که خود عشق به جاودانگی داشت، در بارقه‌ی اشتهار میرِ بزرگ، پرتوی نخواهد یافت، روی به خط شکسته آورد. و استعداد شگرف خود را در استکمال این خط زیبا به کار آورد و زمینه‌ی خط میراث استادان گذشته را مثل شفیعا کمال بخشید. از آثار برجسته‌ی او یکی نسخه‌ی کلیات سعدی است که در کتابخانه‌ی سلطنتی سابق ایران محفوظ می‌باشد و دیگری نگارش دوازده بند"ترکیب بند محتشم کاشانی "در رثاء و شهادت سید الشهداء است: " تن های کشته گان همه بر خاک و خون نگر سرهای سر وران همه بر نیزه‌ها ببین آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه‌ی کربلا ببین ". هرچند عده‌ای این اثر را منسوب به درویش می‌دانند، امّا هر چه هست طراوت و حسن و جمال و شکسته نویسی درویش را دارد که به قولی هنرش از آسمان می‌رسید.

 7ـ استاد حبیب اله فضائلی که یادش گرامی باد، گنجینه الاسرار عمان سامانی را که شرح واقعه‌ی کربلاست، به خط نستعلیق و در سال 1401 هـ.ق نگاشته است. خط او جانمایه‌ی همان غوغای پنهان شعر عمان را دارد. زیبا و دلنشین است: " روی در میدان این دفتر کنم شرح میدان رفتن شه سر کنم باز گویم آن شه دنیا و دین سرور و سر حلقه‌ی اهل یقین چون که خود را یکه و تنها بدید خویشتن را دور از آن تن ها بدید قد برای رفتن از جا راست کرد هر تدارک خاطرش می‌خواست کرد ".

8ـ سال 1365 کتاب نفیسی به قلم استاد غلام حسین امیرخانی رئیس انجمن خوشنویسان ایران، حاوی ترکیب بند محتشم کاشانی ـ با قلمی شیوا و متین به خط خوش نستعلیق، به همراه همین اثر، امّا به قلم درویش عبدالمجید طالقانی شکسته نویس، با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است. این مجموعه با قطعات جلی، خط نقاشی و چلیپا همراه است. غلامحسین امیرخانی خود درباره‌ی درویش و شرح زندگانی او با قلم کتابت شرحی نوشته و خط او را ستوده است. این مجموعه شاید بهترین اثر خوشنویسی باشد که ترکیب بند مولانا محتشم کاشانی را در بر می‌گیرد: " نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند طوفان در آسمان ز غبار زمین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیاء به حضرت روح الأمین رسید ".


9ـ صلای غم، نام کتابی ست که مشفق کاشانی در سال 1366 با همکاری مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انتشار داده است. وی در این کتاب دوازده بند محتشم کاشانی را تضمین کرده و در سوگ سروران کربلا اثری قابل تأمل خلق کرده است و استاد قربانعلی اجلّی آن را به خط زیبای نستعلیق آراسته و با قطعات سیاه مشق و نقاشی خط مزین کرده است: " شب شعله خیز با نفس آتشین رسید صبح از هراس دی، بدم واپسین رسید آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید چون خون ز حلق تشنه‌ی او بر زمین رسید جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید ".

 10ـ شک نیست که نگارش آثاری از این دست، یا قطعات مجزا به خط جلی، سابقه‌ای دیرینه دارد و کم نیست اگر جستجو یا تأملی بشود. نگارنده به صرف آنکه مدخلی گشوده باشد، از این چند نمونه یاد کرده است. همه می‌دانیم محرم که می‌رسد و خروش خسته دلان بر می‌خیزد، هر یک از ایرانیان به ذوق و سلیقه و هنر خود حضوری می‌یابند و اثری می‌آفرینند تا مقبول سالارشهیدان واقع شوند. پارچه‌نوشته‌های سیاه به قلم سفید، مزین به شعر محتشم و با خط خوش هم کلام نوحه سرایان مجلس عزای حسینی‌اند. گاه بر کاشی نقش بسته و دور تا دور صحن تکیه را زینت داده است. گاه بیرق سه گوشی را که بر شانه‌ی دردمندی عزاداری می‌بینی، با بیتی از همین مرثیه یا مراثی دیگر گلدوزی کرده اند. اینجا هم هنر خط جلوه می‌فروشد ـ اگرچه به رنگ سرخ در آمده و یادآور خون شهیدان کربلاست. آنچه را که هرگز نمی‌توان کتمان کرد، این واقعیت آشکار است که، ایرانیان در تمامی عرصه‌های هنر همواره یادی هم از لب تشنه‌ی حسین کرده اند: " وین نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست ".

این صفحه را به اشتراک بگذارید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, توسط محمد |

عاشورا

در آینه شعر كهن فارسی

مهدی شادکام اوغانی

ادبیات در هر سرزمینی با در نظر گرفتن اقلیم و بافت اجتماعی و ساختاری هر جامعه ای بی شک بعنوان  آیینه افکار، باورها و گرایش های آن قوم و زبان گویای هنر و اندیشه آن سرزمین مطرح است و بستری ست برای ماندگارسازی گونه ای از دغدغه های بشر که شایسته ماندگاری و حضور دائم اجتماعی را دارند. از میان گونه های رایج ادبیات، زبان شعر صریح ترین ؛ خوش لحجه ترین و خوش آهنگ ترین و در بسیاری از موارد ماندگار ترین حضور ادبی را در بطن و ذهن مردم هر کشوری دارا می باشد.  حضور شعر در بافت ذهنی مردم , نشانه بارزیست از حضور مداوم و بی واسطه ادبیات - حال چه به صورت شفاهی چه مکتوب -  در درون مایه ها و ساختار زندگی فردی - اجتماعی افراد یک عصر و جامعه. همین که گذشته گان بسیاری از حوادث را به صورت شعر در میاوردند یا تواریخ را منظوم می ساختند یا بسیاری از بزرگان و عرفا و حتا مردم عادی کوچه و بازار شعر را چاشنی کلام خویش می ساختند , خود بهترین دلیل این مدعاست.

باید به این موضوع توجه داشت که ساحت ادبیات و خصوصا شعر ؛ یک الگوی مشخص و فرا ملیتی از تمام ملتها دارد که هر ملتی با در نظر گرفتن ظرف بومی خود، با استفاده از واژه های زبانی خویش و قوه زیبایی شناسی و تخیل برخواسته از درون مایه های سنتی و عرفی - اجتماعی خود و جهان شناسی خاص خود، این الگو را ملی و بومی میسازد و درونی میکند.

از همین روست که هم در متون فرنگی و هم در زبان فارسی یا حتا عربی و سایر زبانهای دنیا قالب و صورتی از ادبیات را می یابیم که به شعر عاشقانه ؛ تعلیمی یا تادیبی، عرفانی، اجتماعی، مراثی و.... معروف اند و الزاما این گونه نیست که این گونه ها تحت تاثیر هم یا تقلید از هم باشند بلکه ادبیات هر ملتی جدای از ادبیات سایر ملتهاست و صد البته با حفظ اصالت خود  و در عین حال در کنار هم ادبیات جهان را می سازند.

عاشقانه های هر ملت عموما برخواسته از عمق دلبستگی های آن قوم است و ممکن است ماهوی با دلبستگی های سایر ملتها فرق داشته باشد. همین وجه ممیز درباره تعلیمیات، اجتماعیات، عرفانیات و مراثی هر ملتی قابل تعریف است. ناگفته نگذریم که در مللی که به واسطه پیوندهای خونی و نژادی مثل اعراب و اسلاوها و یا به واسطه فرهنگی و تمدنی مثل ایران و تاجیکستان و افغانستان و سایر کشورهای فارسی زبان و یا به واسطه اشتراک مذهبی مثل کشورهای اسلامی، مسیحی یا مومنان به سایر ادیان و یا حتا در بدترین حالت بر اثر استیلای فرهنگی - نظامی قوم حاکم بر مردمی مغلوب، ممکن است وقایع، اساطیر مفاهیم، درون مایه ها یا حتا اِلمانی خاصی وجود داشته باشد که به واسطه همین اشتراک یا حتا استیلا مرجع پرداخت و پردازش و دستمایه شعری شاعرانی از تمام این کشورهای مشترک باشد. برای نمونه دقت کنید به داستان لیلی و مجنون که با وجود اصالت عربی و پرداخت شعرای بزرگ عرب به این حکایت به واسطه مراودات فرهنگی کشورهای اسلامی و قرار گرفتن ایران در قلمرو حکومت اسلامی وارد ادبیات فارسی شده و شاعران فارسی به آن پرداخته اند و نظامی آن را به اوج زیبایی و دلنشینی خود رساند.

با در نظر گرفتن مقدمه بالا ؛ علت چرایی حضور " قیام عاشورا " در ادبیات فارسی و خصوصا شعر فارسی و پرداخت نزدیک به هزار ساله به آن در شعر فارسی تا جایی که در گذشته زیر بنای گونه جدیدی از شعر قرار میگیرد تحت عنوان " مراثی " - هر چند که مراثی مطلق در ذکر مصیبت عاشورا نیستند و شاعران به نوبه مثلا در مرگ کسان دیگری هم مرثیه دارند - مشخص است. این گونه ادبی در ادبیات معاصر نیز تحت عنوان مشخص ادبیات عاشورایی و شعر عاشورایی تقسیم مطلق میشود که موضوع بحث ما نیست و خود به تفضیل مجال دیگری می طلبد.

ورود حماسه ی کربلا به حیطه شعر، یقینا یکی از عوامل ماندگاری و پایایی نهضت عاشوراست چرا که حضور پر رنگ شعر در روایت ماجرا و قالب نافذ مرثیه در سوگداشت ماجرا از سویی پیوند دهنده ی میان عواطف و دلهای سوخته و حقیقت ماجرای ظهر عاشوراست و از سوی دیگر به نوبه خود باعث غنا و اعتلای اشعار و مراثی ست.

ادبیات عاشورایی، از غنی ترین و حماسی ترین ذخایر فکری و احساسی شیعی است و برخی از شاعران نیز تمامت شهرت خویش را مدیون همین ذخیره فکری - احساسی شیعی یند که مشخص ترین ایشان محتشم کاشانی ست که با تصویر کشیدن و توصیف واقعه عاشورا و سرایش ترکیب بند معروف " باز این چه شورش است..." امروزه معروف ترین شاعر شعر عاشورایی از ابتدا تا زمان حال است.

از سوی دیگر شاعران شیعی پرداختن به واقعه عاشورا را بر خود فرض میدانند و این جدای از محبت حضرت سید الشهدا یقینا ریشه در تایید و تشویق و سفارش حضرات ائمه معصومین دارد در به تصویر کشیدن و احیای همیشگی ظلمی که به ناحق بر امامشان رفته و مظلومیت حضرت حسین.

راویان سقه شیعی نمونه های زیادی از این سفارشات و روایات حضرات معصومین را در این مهم نقل کرده اند که ما در اینجا به ذکر یک نمونه آن بسنده میکنیم. شیخ طوسی در کتاب رجال صفحه 289 از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمودند : " ما من احد قال فی الحسین شعراً فبکی و ابکی به الا اوجب الله تعالی له الجنه و غفرله ؛ هیچ کس نیست که درباره امام حسین (ع) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، مگر آنکه خداوند جل جلاله بهشت را بر او واجب کند و او را بیامرزد. "

مراثی و اشعار عاشورایی عموما از دیدگاه درون مایه و ساختاری به دودسته مشخص قابل تقسیم هستند، دسته اول با پرداختن به جنبه تاریخی ؛ روحی و عاطفی ماجرا با سرایش سوزناک ترین مراثی ظهر عاشورا، عواطف خویش را مصروف سوگواره نگاری و مقتل نگاری منظوم کرده اند و خواننده را با دریای مواجی از عواطف غلیان کرده و داغدار و مصیبت زده باقی میگذارند که اینگونه مراثی بیشتر و نه صد در صد در میان اشعار متقدمین شایع تر است که البته استثنائاتی هم دارند.

دسته دوم گروهی اند که کاربردی تر، اجتماعی تر و حماسی تر عمل میکنند و حتا با نگاهی منتقدانه به نقد نگاه صرفا سوگوارانه و گریه آمیز به واقعه می پردازند. اینان یقینا با در نظر گرفتن ظلم ناحق و مظلومیت حضرت حسین (ع) ماجرا را بیشتر از زاویه ظلم ستیزی , حرکت مصلحانه و انقلابی حضرت و در نهایت عاقبت کار می نگرند. این زاویه که بیشتر در میان شعرای متاخر دیده میشود تمام تلاش خود را میکند ورای به شعر کشیدن " در کربلا چه شد ؟ " به " چرا رخ دادن ماجرا " یا " چرایی شدن حادثه کربلا " بپردازد و شعر خود را با اهرم واقعه کربلا تبدیل کند به مانیفستی برای حرکتهای انقلابی و ظلم ستیزی، چراکه شاعر از همین منظر است که به واقعه می نگرد.

در نگاه دسته دوم شعر عاشورایی در واقع تبدیل میشود موتور محرکی برای مبارزه و قد علم کردن در برابر هر ظالمی و دفاع از هر مظلومی و به غلیان کشیدن حس ایثار و دفاع از حقیقت و روحیه مبارزه و حتا نقد یاران نیمه راه.

به این نمونه دقت کنید :

ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم

گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم

دنیا اگر از یزید لبریز شود

ما پشت به سالار شهیدان نکنیم

(مرحوم سید حسن حسینی)

 حضور امام حسین و قیام عاشورا بعنوان یکی از فاکتورهای اصلی شعر آئینی و مذهبی و شیعی فارسی و عربی دارای پیشینه ی طولانی ست و شاعران بسیاری از هر دو زبان , شعر شیعی و مشخصا شعر عاشورایی دارند که برخی از ایشان در زبان عربی عبارتند از : دعبل خزایی ؛ که حضرت امام رضا علیه آلاف تحیه و ثنا او را سفارش و فرمان به سرایش شعر برای حضرت حسین سلام الله فرمود. روایت حضرت رضا در بسیاری از کتب سقه شیعی موجود است به عنوان مثال ما بسنده میکنیم به نقل روایت از کتاب جامع الاحادیث الشیعه  جلد 12 صفحه 567. حضرت به دعبل میفرمایند : " یـا دِعـْبـِلُ! اِرثِ الحـسـیـن (ع) فـَاَنـْتَ نـاصـِرُنـا و مـا دِحـُنا ما دُمْتَ حَیّاً، فَلا تُقَصِّر عَنْ نَصْرنا مَا اسْتَطَعْتَ /ای دعبل ! برای حسین بن علی مرثیه بگو، چرا که تو تا زنده ای، یاور ما و ستایشگر مایی. پس از یاری ما کوتاهی نکن. "

از سایر شاعران عرب می توان به ابن رومی، ابوفراس همدانی، ابن عباد، مهیار دیلمی ؛ سید رضی و سید مرتضی اشاره کرد و از میان شاعران گذشته فارسی که موضوع بحث این مقاله اند می توان از رودكـی سـمـرقـنـدی (متولّد 329 ه‍. ق)، ابوالحسن شهید بلخی (متولّد 325 ه‍. ق)، ابو طـیـّب مـحـمـّد مُصعبی (سده چهارم)، ابوشكور بلخی (سده چهارم)، ابومنصور محمّد دقیقی (مـتـولّد 368 ه‍. ق)، ابـوبـكـر مـحـمـّد خسروی (سده چهارم)، حكیم ابوالقاسم فردوسی (329 ـ 411)، مـحـمـّد عبده (متوفّی 483 ه‍. ق)، ابوالحسن علی فرّخی سیستانی (متوفّی 429 ه‍. ق) عـنـصـری (مـتـولّد 431 ه‍. ق)، ابـو نـظـر عـسـجـدی مـروزی (اوایـل سـده پـنـجـم)، مـسـعـود غـزنـوی (نـیـمـه اوّل سـده پـنـجـم)، عـیـّوقـی (نـیـمـه اوّل سده پنجم)، ابو سعید ابوالخیر میهنه ای (357 ـ 440)، فخرالدّین اسعد گرگانی (نـیـمـه اوّل سـده پـنـجـم)، بـابـا طـاهـر عـریـان (متوفّی 410 ه‍. ق)، حكیم ناصرخسرو قـبـادیـانـی (394 ـ 481)، حـكـیـم سـنائی غزنوی (سده پنجم و ششم)، عبدالواسع جبلّی (مـتـوفـّی 555 ه‍. ق)، بـدرالدّیـن قوامی رازی (سده ششم)، سوزنی سمرقندی (متوفّی 562 ه‍. ق)، رشیدالدّین وطواط (متوفّی 573 ه‍. ق)، اثیرالدّین اخسیكتی (متوفّی 577 ه‍. ق)، اوحـدالدّین محمّد انوری (متوفّی 583 ه‍. ق)، حكیم نظامی گنجوی (متوفّی 614 ه‍. ق)، حـكیم خاقانی شروانی (متوفّی 595 ه‍. ق)

عطّار نیشابوری (متوفّی 627 ه‍. ق)، كـمـال الدّیـن اسـمـاعـیـل اصـفـهـانـی (مـقـتـول بـه سـال 635 ه‍. ق)، جمال الدّین عبدالرّزاق اصفهانی (سده هفتم)، شیخ فخرالدّین عراقی (688 ـ 610)، سیف فرغانی (سده هفتم و هشتم)، امیر خسرو دهـلوی (651 ـ 725)، جـلال الدّیـن مـحـمـّد مـولوی (مـتوفّی 672 ه‍. ق)، ركن الدّین اوحدی مـراغـه ای (سـده هـشـتـم) كـمـال الدّیـن مـحـمـود خـواجـوی كـرمانی (689 ـ 753)،ابن یمین فـریـومـدی (685 ـ  به)، جـمـال الدّیـن سلمان ساوجی (متوفّی 778 ه‍. ق)، شمس الدین مـحـمـّد حـافـظ شـیـرازی (مـتـوفـّی 791 ه‍. ق)، نـعـمة اللّه ولی (730 ـ 834)، ابن حسام خوسفی (متوفّی 875 ه‍. ق)و نورالدّین عبدالرّحمن جامی (817 ـ 898) محتشم کاشانی (متوفی 996ه.ق)صائب تبریزی (متوفی 1081ه.ق) و بسیاری از شاعران دیگر که به خاطر اطاله مطلب از ذکر نام و نمونه اشعارشان در این مجال کوتاه خودداری می کنیم , اما حقشان در گسترش ادبیات عاشورایی کاملا شناخته شده و محفوظ است و اجرشان معلوم. 

از سه قرن اولیه شعر فارسی , شعری را که به صراحت درباره قیام عاشورا و شخص امام باشد نمی توانیم استخراج کنیم و این به این خاطر است که شاعران به خاطر وجود حکومتهای ظالم و عموما دشمن اهل بیت بیشتر از ترس جان در حالت تقیه بودند و یا با تمام ارادتشان به ساحت حضرت حسین ابدا شعری نسرودند یا بر سنت تقیه اشارات مستقیمی بر حضرت یا حادثه ابدا ندارند.

متاسفانه تا اوایل سده چهارم حتّی اجازه عزاداری عمومی در سوگ سالار شهیدان و سایر شـهـدای كـربـلا بـه شیعیان داده نمی شد و به خاطر حاكمیّت فرمانروایان سنّی مذهب در جـای جـای ایـران و سـخـتـگـیـری هـای مـتـعصّبانه آنان و در تقیّه به سر بردن شیعیان , شـعـرای شـیـعـی مذهب از بیم جان، سکوت میکنند. به همین دلیل از پیشینه شعر عاشورا در سه سده آغازین هجری نمی تـوان مـطـلبـی ارایـه كـرد. ولی بـا روی كـار آمـدن سـلسـله آل بـویـه خـصـوصـاً ایـّام حكمرانی معزّالدّوله احمد بن بویه 320 ـ 356 بر عراق و خـوزسـتـان و فارس و کرمان. به خاطر ارادت دیرپای این دودمان ایرانی نـژاد بـه اهل بیت، سـیـاسـت كارگزاران حكومتی در ایران به نفع شیعه رقم خورد و با رواج تـدریـجـی مـذهـب تـشـیـّع، ادب عـاشـورا نـیـز از نـیـمـه دوّم سـده چـهارم به تدریج فصل ممتازی از تاریخ ادبیّات ایران را به خود اختصاص داد.

بـراسـاس مدارك متقن تاریخی، معزّالدّوله دیلمی فرمان داد تا برای اوّلین بار در روز عاشورای سال 352 ه‍. ق مراسم عزاداری حسینی به صورت آشـكـار و عزاداری عمومی و فراگیر در ایالات تحت سیطره او انجام پذیرد،  وی در روز عـاشـورای سال 352 ه‍. ق خود موی پریشان سـاخت  و لطـمـه بـر سـر و صـورت زنان، بر قـتـل حـسین بن علی (ع) شیون كرد و مردم را نیز امر به این مهم کرد. این اوّلین بار بود كه در ملا عام در بغداد بر مصیبت شهادت حسین بن علی (ع) نوحه كردند و این سنت دیلمیان شصت سال دوام داشت تا اینکه از زمـان سـلجـوقـیـان 700 ـ 429 سـوكـواری بـرای خـانـدان رسـول اكـرم (ص) و خاصه حضرت سید الشهدا عـمـومـی شـد و در این زمان و پس از این زمان است که سنت تقیه از میان شاعران شیعی برداشته میشود و ایشان قادر میگردند که بدون تقیه و ترس و جان از مصیبت بزرگ کربلا در اشعارشان بگویند و بسرایند.

به ظن قریب به یقین ابـوالحـسـن مـجـدالدّیـن كـسائی مَرْوزی متولّد 341 ه‍. ق، یعنی سالیانی چند پس از اتمام دوران تقیه و در عصر دیالمه، نخستین شاعر فارسی زبان شیعی باشد كه سوگسروده او در مراثی حضرت سیّد الشّهدا و اصحاب ظهر عاشورا به صورت  شعر مكتوب به ثبت رسیده است و از این روی او را آغازگر این حركت در شعر فارسی می دانند. هر چند این شعر کسایی از پختگی و ساختارمندی و غنای مفهومی مقبولی برخوردار نیست اما به نوبه خود به خاطر بحث همین اولین بودن درخور توجه و تحسین است. به ابیاتی از مرثیه او دقت کنید :

 باد صبا درآمد فردوس گشت، صحرا

آراست بوستان را، نیسان به فرش دیبا

دست از جهان بشویم، عزّ و شرف نجویم

مدح و غزل نگویم، مقتل كنم تقاضا

میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را

مقتول كربلا را، تازه كنم تولاّ

آن میرِ سر بریده، در خاك خوابُنیده

از آب ناچشیده، گشته اسیر غوغا

تخمِ جهانِ بی بر، این ست و زین فزون تر

كهتر، عدوی مهتر! نادان عدوی دانا

بر مقتل، ای كسائی ! برهان همی نمایی

گر هم برین بپایی، بی خار گشت خرما

تا زنده ای چنین كن، دلهای ما حزین كن

پیوسته آفرین كن بر اهل بیت زهرا

به همین خاطر از میان شاعران مطرح شده بالا، با وجود اتفاق نظر بودن برخی از تذکره نویسان بر شیعه بودن و یا گرایشات شیعی داشتن تعدادی از نامبردگان بالا دارند ؛ به همان دلیل تقیه در میان آثارشان اشاره مستقیمی به مصیبت شهادت حضرت سیدالشهدا نمی یابیم , در عوض با روی کار آمدن ال بویه و براشتن تقیه , شاعران کوشیدند تا این خلا را در اشعار خویش جبران کنند از همین رو سرودن درباره کربلا به طور رسمی , گونه ای از مراثی شاعران قرون بعدی شعر فارسی , تبدیل شد و ما در قرون 6 - 7 - 8 که عصر و قرون طلایی ادبیات فارسی است شاهد نمونه های بسیار ارزنده و والایی در زمینه مرثیه شهادت امام حسین و شعر عاشورایی هستیم تا جایی که در زمان محتشم حوالی قرن 10 محتشم کاشانی آن را به تمامی به اوج خود میرساند و تا امروز همچنان ترکیب بند "باز این چه شورش است" محتشم بر بلندای ادبیات عاشورایی می درخشد و استوار ایستاده است. در ادامه مقاله به ذکر نمونه اشعار شاعران نامبرده می پردازیم تا حق عنوان مقاله را که " امام حسین و قیام عاشورا در آینه ی شعر گذشته فارسی " است را به جای آوریم. اشعاری که متاسفانه به دلیل قطع شدن ارتباط مردم با عقبه عظیم شعری - فرهنگی خویش گاهی تا سر حد نابودی و فراموشی جمعی نیز پیش رفته اند ؛ اما از آنجا که جزیی از وجود فرهنگی ما محسوب میشوند هر چند محجور, باقی اند و برقرار و این شاید از نارسایی های عصر ماشینیسم و زندگی های مدرن باشد که حتا فرصت نمی کنیم پشت سرمان را نگاه کنیم و به این عقبه عظیم فرهنگی مباهات کنیم. بسیاری از این نمونه ها یقینا جزو قوی ترین مراثی اند ولی با این وجود هنوز به متن جامعه امروزی راه نیافته اند و هنوز محجورند نمونه هایی که با وجود قدرتمندی در تر کیبات و سرایششان به نظر نمی آیند و نیامدند. به نمونه هایی که ما از میان حجم بسیار مراثی زبان فارسی خاصه درباره امام حسین انتخاب کرده ایم و آورده ایم دقت کنید دقت و قدرت شعرا را در سرایش خواهید دید. در انتخاب شاعران هیچ ملاک خاصی مثل ترتیب قرون یا اشهر الشعرا بودن شاعر در عصر خویش مد نظر نبوده و ملاک کار تنها تهیه یک جامعه آماری از میان خیل عظیم شاعران فارسی بوده که متاسفانه شعرشان و مراثیشان در رثای حضرت سیدالشهدا کمتر شنیده شده.

با در نظر گرفتن این پیش فرض به ذکر نمونه ها می پردازیم :

 

سنایی غزنوی

پـس از كـسـایـی مـروزی (مـتـولّد 341 ه‍. ق)باید از حكیم سنائی غزنوی شاعر عارف وپرآوازه شـیـعـی سـده پنجم و ششم نام برد، كه به این مهم همّت گماشته و ده ها بیت ازکتاب معروف خود یعنی همان حـدیـقـة الحـقـیقه و شریعة الطریقه را سوگسروده هایی در رثای حضرت امام حسین پرداخته است:

پسر مرتضی، امیر حسین

كه چنویی نبود، در كونین

اصل و فرعش، همه وفا و صفا

عفو و خشمش، همه سكون و رضا

حبَّذا كربلا و آن تعظیم

كز بهشت آورد به خلق، نسیم

و آن تنِ سر بریده در گل و خاك

و آن عزیزان به تیغ، دلها چاك

و آن چنان ظالمان بد كردار

كرده بر ظلم خویشتن، اصرار

(حدیقه الحدیقه سنائی غزنوی، به تصحیح مدرّس رضوی، ص 266.)

 

عمعق بخارایی

او از شاعران معروف قرن ششم و معاصر سلطان سنجر بوده است. وفات وی به سال 543 بوده است.  او درباره واقعه کربلا سروده است :

به اهل قبله بر از کافران رسید آن ظلم

کز آتش و تف خورشید روی بسته گیاست

سواد ساحت فرغنه بهشت آیین

چو کربلا همه آثار مشهد شهداست

کز آب چشم اسیران و موج خون شهید

نباتهاش تبر و خون و خاکهاش حناست

دیوان عمعق بخارایی , تصحیح مرحوم نفیسی , تهران 1339 صفحه 81

 

ادیب صابر ترمذی

او نیز معاصر سلطان سنجر است و اهل بخارا او شیعه 12 امامی بوده است. وفات وی به سال 546 بوده است. او درباره امام حسین و واقعه کربلا سروده است :

به کربلا چو دهان حسین از او نچشید

همی دهند زبانها یزید را دشنام

در غزلی نیز :

آن عهد و وفای ما کجا شد

از هر دو دلت چرا جدا شد ؟

دی عادت تو همه وفا بود

امروز چرا همه جفا شد ؟

بر لشگر حسن پادشاهی

چونین شود آنک پادشا شد

تا تو بشدی , بشد قرارم

معلوم نمی شود کجا شد

هجران تو دشت کربلا بود

رو حصه من همه بلا شد

وز خون دو دیده رویم

چون حلق شهید کربلا شد

دیوان ادیب صابر ترمذی , تصحیح محمد علی ناصح , تهران , بی تا

 

امیر قوامی رازی

او از شاعران بزرگ ری است ؛ او مداح قوام الملک یمین الدین طغرایی بوده و تخلص خویش را نیز از نام او گرفته است. از میان شاعران زبان فارسی او اولین شاعری ست که در اشعار خود صراحتا به شیعه دوازده امامی بودن خویش اعتراف و تصریح نموده است. وفات او به سال 560 هجری به ثبت رسیده است. دیوان اشعارش توسط مرحوم میر جلال الدین حسینی ارموی تصحیح و به چاپ رسیده است. او در رثای سید الشهدا اینگونه سروده است :

روز دهم ز ماه محرم به کربلا

ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی

هرگز مباد روز چو عاشور در جهان

کان روز بود قتل شهیدان کربلا

آن تشنگان آل محمد اسیروار

بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا

اطفال و عورتان پیمبر برهنه تن

از پرده رضا همه افتاده بر قضا

فرزند مصطفی و جگر گوشه رسول

سر بر سنان و بدن بر سر ملا

عریان بماند پردگیان سرای وحی

مقتول گشته شاه سراپرده عبا

قتل حسین و بردگی اهل بیت او

هست اعتبار و موعظه ما و غیر ما

هر گه که یادم آید از آن سید شهید

عیشم شود منغض و عمرم شود هبا

در آرزوی آب چنوئی بداد جان

لعنت برین جهان به نفرین بی وفا

آن روزها که بود در آن شوم جایگاه

مانده چو مرغ در قفس از خوف بی رجا

با هر کسی همی تلطف حدیث کرد

آن سید کریم نکو خلق خوش لقا

تا آن شبی که روز دگر بود قتل او

میدادشان نوید و همی گفتشان ثنا

گویند کین قدر شب عاشور گفته بود

آمد شب وداع چو تاریک شد هوا

روز دگر چنان که شنیدی مصاف کرد

حاضر شده زپیش و پس اعدا و اولیا

اینها به آب تشنه و ایشان به خونشان

از مهر سیر گشته وز کینه ناشتا

بر قهر خاندان نبودت کشیده تیغ

تا چون کنندشان به جفا سر زتن جدا

میر و امام شرع حسین علی که بود

خورشید آسمان هدی شاه او صیا

از چپ و راست حمله همی کرد چون پدر

تا بود در تنش نفسی و رگی به جا

خویش و تبار او شده از پیش او شهید

فرد و وحید مانده در ان موضع کربلا

افتاده غلغل ملکوت اندر آسمان

برداشته حجاب افق امر کبریا

بر خلد منقطع شده انفاس حور عین

برعرض مضطرب شده چون جنبش سما

زهرا و مصطفی و علی سوخته ز درد

ماتم سرای ساخته بر سدره منتها

او در میان آن همه تیغ و سنان و تیر

دانی که جان و جگر خون شود مرا ؟

دیوان امیر قوامی رازی تصحیح جلال الدین حسینی ارموی تهران 1334 صفحات 125 تا 128

این قصیده بلند از این بیت به بعد هم ادامه دارد که ما تا همین جا بسنده کردیم.

 

رشید الدین وطواط

وفات وی را 573 ذکر کرده اند ؛ وی در ضمن قصیده مدیحه ای اینگونه سروده است :

در فوت من مکوش مبادا زحب فضل

وقت تسحری بود از فوت من ترا

در خون من مشو که به خون شسته ام دو رخ

بی تو به حق خون شهیدان کربلا

دیوان رشید الدین وطواط؛تصحیح سعید نفیسی , تهران , 1339 صفحه 8

 

فلکی شروانی

وفات وی را 577 ذکر کرده اند ؛ او شاعریست که منقول است تمایلات شیعی شدید داشته و همین امر باعث خشم شروان شاه بر او شده و به همین علت مدتی را در زندان به سر برده , او در ضمن قصیده ای که از زندان برای شروان شاه فرستاده اینگونه سروده است :

به نور روضه سید , به خاک مشهد حیدر

به سنگ خانه کعبه , به آب چشمه زمزم

به آب چشم اسیران اهل بیت پیغمبر

به خون پاک شهیدان عشر ماه محرم

دیوان فلکی شروانی ؛ به اهتمام طاهر شهاب , تهران , صفحه 9 و 47

 

جمال الدین محمد اصفهانی

وفات او را 588 گفته اند , او پدر کمال الدین اسماعیل معروف است ؛ وی با وجود اینکه حنفی مذهب بوده تمایلاتی هم به سمت شیعه داشته دلیل بر این مدعا اشعاریست که او در مدح اهل بیت و واقعه کربلا سروده. از آن جمله می توان به نمونه زیر اشاره کرد :

او در این ابیات با طعنه ای که به آب میزند , اشاره ای می کند به لب تشنگی اصحاب کربلا

پیوسته در حمایت او لشگر بلا

همواره در رعایت او اهل روستا

مقصود جستجوی سکندر به شرق و غرب

مطلوب آرزوی شهیدان کربلا

گاهی دهد به تیغ زبان رونق سخن

گاهی زبان تیغ بدو یا بدان جلا

دیوان جمال الدین محمد اصفهانی؛تصحیح حسن وحید دستگردی،تهران 1341 صفحه 294

 

ظهیر الدین فاریابی

وفات او را 598 گفته اند ؛ دیوان اشعار او در نهایت حلاوت سخن و ملاحت معناست ؛ محققین و تذکره نویسان مذهب وی را شیعه اثنی عشری میدانند و شاهد ادعای خویش را هم ابیاتی از او می آورند وی در آن اشاره به حضرت رضا (ع) کرده  و از آنجا که میدانیم بر اساس تقسیمات مذاهب گروهی که به امامت امام رضا استوارند و مومن , یقینا از گستره انشعابات شیعی دورند و امامان را بر اساس نقل رسول دوازده گانه از امیرالمومنین تا حضرت غایب(عج) می دانند , زیرا آخرین انشعاب در میان شیعیان بر سر جانشینی امام صادق (ع) بود که اسماعیلیه معتقدند بعد از ایشان اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق , امام بعدیست حال آنکه اسماعیل در زمان حیات امام صادق (ع) از دنیا رفته. همه این شواهد تایید میکند که او را شیعه 12 امامی بدانیم. ابیات دلبرای زیر بخشی از اشعار اویند درباره امام حسین و واقعه کربلا :

 ای ظهیر از گور نقبی میزنم تا کربلا

می روم گریان به پابوس حسین تشنه لب

و

بس که چشم غم سرشکم ؛ بابلا آمیخته است

خاک من دارد شرف مانند خاک کربلا

دیوان ظهیر فاریابی؛به اهتمام هاشم رضی،تهران ؛ بی تا صفحه 187 و 280

 

شیخ فرید الدین عطار نیشابوری

قتل وی را 627 در خلال حمله مغولان به نیشابور گزارش کرده اند. او در مثنوی درباره امام حسین علیه السلام گفته است :

كیست حق را و پیمبر را ولی ؟

آن حسن سیرت، حسین بن علی

آفتاب آسمان معرفت

آن محمّد صورت و حیدر صفت

نُه فلك را تا ابد مخدوم بود

زان كه او سلطان ده معصوم بود

قرَّة العین امام مجتبی

شاهد زهرا، شهید كربلا

تشنه، او را دشنه آغشته به خون

نیم كشته گشته، سرگشته به خون

آن چنان سر خود كه بُرَّد بیدریغ ؟

كافتاب از درد آن شد زیر میغ

گیسوی او تا به خون آلوده شد

خون گردون از شفق پالوده شد

كی كنند این كافران با این همه

كو محمّد؟ كو علی ؟ كو فاطمه ؟

صد هزاران جان پاك انبیا

صف زده بینم به خاك كربلا

در تموز كربلا، تشنه جگر

سربریدندنش، چه باشد زین بتر؟

با جگر گوشه ی پیمبر این كنند

وانگهی دعوی داد و دین كنند!

كفرم آید، هر كه این را دین شمرد

قطع باد از بن، زفانی کاین شمرد  

 هر كه در رویی چنین، آورد تیغ

لعنتم از حق بدو آید دریغ

كاشكی ـ ای من سگ هندوی او

كمترین سگ بودمی در كوی او

یا در آن تشویر، آبی گشتمی

در جگر او را شرابی گشتمی

 

مولانا جلال الدین محمد بلخی

که حضرتش بی نیاز از هر معرفی ست. در کتاب مستطاب مثنوی معنوی ابیاتی به این شرح در باب واقعه کربلا دارد :

روز عاشورا نمی دانی كه هست

ماتم جانی، كه از قرنی بِه ست

پیش مؤ من كی بود این قصّه، خوار؟

قدر عشق گوش، عشق گوشوار

پیش مؤ من، ماتم آن پاكْ روح

شهره تر باشد ز صد طوفان نوح

چون كه ایشان، خسرو دین بوده اند

وقت شادی گشت، بگسستند بند

سوی شادِرْوان دولت تاختند

كُنده و زنجیر را، انداختند

مثنوی معنوی، به تصحیح و چاپ نیكلسون، ج 3، ص 318.

و غزل معروف "کجایید ای شهیدان خدایی" نیز از سروده های مولوی ست درباره شهدای کربلا.

 

سیف الدین فرغانی

او از شاعران بسیار توانای و اساتید مسلم قرن هفتم است اما به دلیل مهاجرتی که از فرغانه در ماورالنهر - محل تولد خود- به شهر آقسرا در نزدیکی قونیه در آسیای صغیر در ابتدای عمر داشته و به سبب انقطاع از مردم و گوشه گیری و زیر بار مدح حکام ظالم قرار نگرفتن و آزاده زیستن بی سایه ظالمی بر سر در همان شهر کوچک آقسرا تا اخر عمر زیست و در گمنامی از دنیا رفت. از دلایل این مدعا که او شاعری بزرگ و استادی مسلم بوده است همین بس که او و حضرت عجل سعدی در همه عمر با هم مراودات و مکاتبه و مشاعره داشته اند. او در همه عمر از مدح حکام سفله مغول که زمامداران این عصرند حذر داشته و دامن آلوده نکرده است در عوض همانند سعدی به غزل سرایی و سرودن اشعار موعظه و پند مشغول بوده است. همین گمنامی او و دور بودن او از مرکزیت فرهنگی ایران و عدم بازگشت دوباره او به وطن  باعث شده که نامی از او در تذکره های شاعری نباشد. سیف اگر چه از اهل سنت بود اما علاقه شدیدی به اهل بیت و امام شیعه خاصه حضرت سید الشهدا دارد. او از قدیمی ترین مرثیه سرایانی ست که درباره امام حسین مرثیه (نوحه)سروده اند.

سیف در مرثیه ای بسیار دلنشین و روان با دیدی اخلاقمدارانه و نصیحت گونه ضمن پرداختن به واقعه عاشورا مردم را دعوت به اقامه عزا برای کشته کربلا می کند و گریستن در حق او و مصیبت او را باعث نزول رحمت و بخشش گناهان میشمرد. او در 710 در همان شهر آقسرا در گذشته و در همانجا مدفون است. مرثیه وی از دلنشین ترین مراثی در زبان فارسی ست :

 

 ای قوم ! درین عزا، بگریید

بر كشته كربلا بگریید

با این دلِ مرده، خنده تا كی ؟

امروز، درین عزا بگریید

فرزند رسول را، بكشتند

از بهر خدای،را بگریید

از خون جگر، سرشك سازید

بهر دل مصطفی، بگریید

وَز معدنِ دل به اشكِ چون دُر

بر گوهر مرتضی، بگریید

با نعمت عافیت به صد چشم

بر اهل چنین بلا بگریید

دلخسته ماتم حسینید

ای خسته دلان ! هلا بگریید

در ماتم او، خَمُش مباشید

یا نعره زنید، یا بگریید

تا روح ـ كه متَّصل به جسم است

از تن نشود جدا ـ بگریید

در گریه، سخنْ نكو نیاید

من می گویم، شما بگریید

بر جور و جفای آن جماعت

یک دم زسر صفا بگریید

اشك از پی چیست ؟ تا بریزید

چشم از پی چیست ؟ تا بگریید

در گریه، به صد زبان بنالید

در پرده، به صد نوا بگریید

نسیان گنه صواب نبود

کردید بسی خطا بگریید

تا شسته شود كدورت دل

یكدم نرسد صفا، بگریید

وز بهر نزول غیث رحمت

چون ابر ؛ گه دعا بگریید.

دیوان سیف فرغانی، تصحیح و کوشش دكتر ذبیح اللّه صفا، تهران 1341 , ج 1، ص 177-176

 

کمال الدین محمود خواجوی کرمانی

از غزلسرایان بنام سده هـشـتـم است، او معاصر الجایتو محمد خدابنده و پسرش ابو سعید بهادر است. او آثـار فـخـیـمـی در اغـلب قـالب هـای شـعـری، خـصـوصـاً غزل دارد و مثنوی روضة الانوارش كه به اقتفای حكیم نظامی گنجوی سروده شده در میان سایر مـثـنـوی هـایش وجاهت خاصّ به خود را دارد. در شـیعی بودن خواجوی كرمانی تردیدی نیست و قصایدی كه در مناقب اهل بیت علیهم السلام  سـروده، شـاهـد صـادقـی بر این مدّعا است. وی در پایان این گونه قصاید، با شفیع قـرار دادن ذوات مـقـدّس مـعـصـومـیـن (ع) و سـوگـندی كه به حرمت آنان یاد می كند، اجابت خواسته هایش را از درگاه خداوند خواستار می گردد. وفات او را 753 ذکر کرده اند. او در غزلی که درباره امام حسین سروده این گونه می گوید :

آن گوش وار عرش که گردون جوهری

با دامنی پر از گوهرش بود مشتری

درویش ملک بخش و جهاندار خرقه پوش

خسرو نشان صوفی و سلطان حیدری

در صورتش مبین و در سیرتش مبین

انوار ایزدی و صفات پیمبری

در بحر شرع لولوی شهوار و همچو بحر

در خویش غرقه گشته ؛ ز پاکیزه گوهری

اقرار کرد حر یزیدش به بندگی

خط باز داده روح امینش به چاکری

لب خشک و دیده تر شده از تشنگی هلاک

وانگه طفیل خاک درش خشکی و تری

از کربلا بدو همه کرب و بلا رسید

آری همین نتیجه دهد ملک پروری

دیوان خواجوی کرمانی؛ به اهتمام احمد سهیلی خوانساری صفحه 131

 

ابن یمین فریودی

سال وفات او را 769 می دانند. او را پس از حكیم انوری، بزرگترین شاعر قـطـعـه سـرای پـارسـی زبان می دانند او در زمینه های  پندآموزی، اخلاقی و اجتماعی دارای آثار منظوم ارزنده ای است. او هم عصر و همزمان با امیران حکومت سربه داران است و مداح ایشان , ابن یمین در میان تمام شعرا به این خصوصیت ممتاز است که مداحی های او از حکومت برخلاف مدایح شاعران دیگر نیست و مداحی های وی به دلایلی که برکیشمریم جایز دانسته اند , 1 آنکه سلاطین و حکام سربه داران همگی شیعه بودند و 2 آنکه ایشان موفق شده بودن ریشه حکومت رعب آور مغولها و لشگر قدرتمندشان را در هم بکوبند و طومارشان را به هم بپیچند 3 اینکه سلاطین سربه داران اهتمام خاصه به گسترش شیعه گری داشتند. او شیعه اثنی عشری بوده و در جای جای دیوانش آثار ارادت به خاندان رسول الله پیداست او در سروده ای در ماتم سید الشهدا می گوید :

شنیدم ز گفتار كارآگهان

بزرگان گیتی، كِهان و مهان

كه پیغمبر پاكِ والا نَسب

محمّد، سرِ سَروران عرب

چنین گفت روزی به اصحاب خود

به خاصان درگاه و احباب خود

كه چون روز محشر، درآید همی

خلایق، سوی محشر آید همی

منادی بر آید به هفت آسمان

كه : ای اهل محشر! كران تا كران

زن و مرد، چشمان به هم برنهید

دل از رنج گیتی به هم درنهید

كه : خاتون محشر، گذر می كند

ز آب مژه، خاكْ تر می كند

یكی گفت كای پاكِ بی كین و خشم

زنان از كه پوشند باری دو چشم ؟

جوابش چنین داد، دارای دین

ـ كه بر جان پاكش، هزار آفرین !

كه : فردا كه چون بگذرد فاطمه

ز غم، جیب جان بر دَرَد فاطمه

ندارد كسی طاقت دیدنش

ز بس گریه و سوز و نالیدن

به یك دوش او بر، یكی پیرهن

به زهر آبِ آلوده، بهر حسن

ز خون حسینش، به دوش دگر

فرو هشته، آغشته دستار سر

بدین سان رود خسته، تا پای عرش

بنالد به درگاه دارای عرش

بگوید كه : خون دو والا گهر

ازین ظالمان، هم تو خواهی مگر

ستم، كس ندیده ست از ین بیشتر

بدِه داد من ! چون تویی دادگر

كند یاد، سوگند یزدان چنان

به دوزخ كنم بندشان جاودان

چه بد طالع، آن ظالم زشتخوی

كه خصمان شوندش، شفیعان اوی

اَلا ای خردمند پاكیزه رای

به نفرین ایشان، زبان برگشای

وز آن، تو ز یزدان جان آفرین

بیابی جزایش،بهشت برین

جز این، پند منیوش اگر مؤ منی

بدین راه رو، گرنه تر دامنی

دیوان ابن یمین؛ به اهتمام حسین علی باستانی راد, چاپ 1344 صفحه 590-589

 

سلمان ساوجی

از بزرگ ترین شعرای سده هشتم هجری اسـت كه معاصر و همعر خواجو و حافظ است. وی در ردیف بزرگترین قصیده سرایان درجه اوی زبان فارسی است اورا شیعه اثنی عشری گفته اند. او در مرثیت شهدای كربلا نیز قـصـیده شیوایی دارد. ابیات برگزیده ای از این قصیده سی و پنج بیتی را با هم مرور می كنیم سال وفات او را 778 ذکر کرده اند :

خاك، خونْ آغشته لبْ تشنگان كربلاست

آخر ای چشم بلابین ! جوی خونبارت، كجاست ؟

جز به چشم و چهره، مسپَر خاك این ره كآن همه

نرگس چشم و گل رخسار آل مصطفی ست

ای دل بی صبر من ! آرام گیر اینجا، دمی

كاندرین جا منزل آرامِ جان مرتضی ست

ای كه زوّار ملایك را، جنابت مقصدست

وی كه مجموع خلایق را، ضمیرت پیشوا است

در حقِ باب شما آمد: عَلی بابُها

هر كجا فصلی درین باب ست، در باب شماست

هر كس از باطل، به جایی التجایی می كند

ز آن میان، ما را جناب آل حیدر مُلتَجی ست

كوری چشم مخالف، من حسینی مذهبم

راه حق این است و، نتوانم نهفتن راه راست

ای چو دریا خشكْ لب ! لب تشنگان رحمتیم

آب رویی دِه به ما كآب همه عالم، تو راست

جوهر آب فرات از خون پاكان گشت لعل

این زمان، آن آب خونین همچنان در چشم ماست

یا امامَ المتَّقین ! ما مفلسان طاعتیم

یك قبولت، صد چو ما را تا ابد برگ و نوا است

یا امامَ المسلمین ! از ما عنایت وامگیر

خود تو می دانی كه سلمان بنده آل عباست

نسبت من با شما اكنون، درین ابیات نیست

مصطفی فرمود: سلمان هم ز اهل بیت ماست

دیوان سلمان ساوجی؛به اهتمام منصور مشفق,چاپ 1336 صفحه 423-426

 

خواجه شمس الدین محمد حافظ

که حضرتش بی نیاز از معرفی ماست ؛ وفات او را 791 گفته اند ؛ برخی معتقدند که او در غزلی که با مطلع "زان یار دلنوازم شکریست با شکایت" در نهایت مهارت و زیبایی غزلی عاشورایی گفته است ؛ آنجا که سروده سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت مرادش سر مبارک امام است و گوشه چشمی به حادثه کربلا داشته است. 

 

بابافغانی شیرازی

چهره ممتاز شعر دوره تیموری است كه سبك او سال ها توسّط غزلسرایان سده دهم، تقلید می شده است حتّی برخی از محقّقان طرزسرایش مبدعان سـبـك و مکتب وقوع را در ابتدای امر، متاثّر از شیوه سرایش وی در اشعارش دانسته اند. زمان فوت وی به روشنی معلوم نیست. وی در سرایش مراثی نیز ید طولایی داشته:

هر گل كه بر دمید ز هامون كربلا

دارد نشان تازه مدفون كربلا

پروانه نجات شهیدان محشرست

مهر طلا ببین شده گلگون كربلا

در جستجوی گوهر یكدانه نجف

كردم روان دو رود به جیحون كربلا

نیل ست هر عشور به بیت الحزن روان

از دیده های مردم محزون كربلا

در هر قبیله، از قِبَل خوان اهل بیت

ماتم رسیده ای شده مجنون كربلا

بس فتنه ها كه بر سرِ مروانیان رسید

وقت طلوع اختر گردون كربلا

بردند داغ فتنه آخرْ زمان به خاك

مرغانِ زخم خورده مفتون كربلا

گرگان پیر، دامن پیراهن حسین

ناحق زدند در عرق خون كربلا

خونابه روان جگر پاره حسین

در هر دیار سر زده بیرون كربلا

 

محتشم کاشانی

سال وفات وی را 996 می دانند را باید قافله سالار كاروان شعر عـاشـورا دانـسـت، زیرا مرثیه دوازده بندی باز این چه شورش است وی با تاثیر شگرفی كه بر شاعران چهار سـده اخـیـر داشـتـه، مـوجـبـات غـنـای كـمـّی و كـیـفـی شـعر عاشورا را فراهم ساخته و به دلیل اقبال بی سابقه از این اثر فاخر و ماندگار، نام محتشم و تركیب بـنـد عـاشـورایـی او بـا فـرهنگ عاشورا گره خورده است. بهترین توصیف تنها میتواند بازخوانی ترکیب بند معروف او با این صفحه را به اشتراک بگذارید

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, توسط محمد |

صفحه قبل 1 صفحه بعد